۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

مرد کجاست؟

چرا از کسی صدا در نمیاد؟
انگار همه خوابیدن.
نکنه منتظر پیام دل بوسکه هستید.«افشین جان، جام جهانی  بی تو لذتی نداشت»
یکی مثل مرد دستشو بلند کنه:
عامل همه این عقب ماندگی ها، منم.

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

بازار داغ اختاپوس

هنر نزد ایرانیان است و بس...
یکی مثل سازنده چینی شیپورهای مخصوص جام جهانی(ووووزلا)ویکی هم مثل روانشناس ایرانی.
یکی مثل همون چینی چشم خطی و یکی مثل دیوانه وطنی ای که روپوش دو هزار تومانی تنش می کنه و راه میفته توی کوچه وخیابون داد میزنه که آی مردم ساده لوح واز دنیا بی خبر من  اختاپوسه ایرونی ام!بیاید براتون آینده نگاری کنم.تا شنیده بازار اختاپوس در جام جهانی داغ شده کت وشلوار اختاپوسی تنش کرده و سراغ باشگاههای لیگ برتری رفته و مدعی شده خیلی بهتر از همه اختاپوس ها بلده جادو کنه . باید به مادر این اختاپوس وطنی توصیه کنم واسه اینکه پسر روانشناسش که فقط مسیر امین آباد تا دفتر چند تا مدیر باشگاه فوتبال را بلده،چند کیلو اسپند بریزه توی ماست که چشم نخوره.باورتون نمیشه؟از پنجره بیرون رو نگاه کنید!

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

ترس از بزرگ شدن

‌وقتي من به دنيا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود يعني سنش ۳۰ برابر من بود وقتي من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شديعني ۱۶ برابر من وقتي من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد يعني ۱۱ برابر من وقتي من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد يعني ۷ برابر من وقتي من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد يعني ۴ برابر من وقتي من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد يعني ۳ برابر من وقتي من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد يعني ۲ برابر من مي ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

مروج نظریه بی طرفی

اول و آخرش


روز اولی که قلم را که نه برای نوشتن مشق بلکه برای نگارش متن به دست گرفتم،استاد به من گفت یک روزنامه نگار ورزشی نباید طرفدار تیمی باشد و باید بدون جانبداری از رنگی قلم بزند.تلویزیون داشت بازی دو تیم پرطرفدار را نشان می داد و استاد سرگرم نصیحت بود که جوان از هیچ تیمی طرفداری نکن!هنوز جمله اش را هضم نکرده بود که یکی از دو تیم گل زدواستاد که خود مروج نظریه بی طرفی بود به طرفداری از تیم گلزن هورا کشید و زمین و زمان را بهم ریخت!از همان روز فهمیدم واقعا یک روزنامه نگار باید بی طرف باشد.حالا من طرفدار بازی زیبا هستم و شعارم این است:دوست دارم هر تیمی بهتر بازی کرد،استقلال برنده شود.

سر آغاز

يادم باشد كه زيبايي‌هاي كوچك را دوست بدارم، حتي اگر در ميان زشتي‌هاي بزرگ باشند. يادم باشد كه ديگران را دوست بدارم آنگونه كه هستند، نه آنگونه كه مي‌خواهم باشند. يادم باشد كه هرگز خود را از دريچه نگاه ديگران ننگرم.


كه من اگر خود با خويشتن آشتي نكنم،‌ هيچ شخصي نمي‌تواند مرا با خود آشتي دهد.

يادم باشد كه خودم با خودم مهربان باشم؛‌ چرا كه شخصي كه با خود مهربان نيست نمي‌تواند با ديگران مهربان باشد. بهار زيباست مثل زندگي من و شما اما اگر بخواهيم فقط و فقط به خواب عصرانه‌اش نگاه كنيم و چشم به زيبايي‌هايش ببنديم، آخر سال كلاهمان پس معركه است. از استاد ياد گرفته‌ام به هنگام بهار رخت عوض كنم و جامه نو بپوشم اما قول داده‌ام لباسي بر تن كنم كه برازنده آدمي باشد. سال 89 برخلاف ببر بودنش ظاهري آرام دارد. اينطور كه از بهار باراني‌اش پيداست،‌ ببر امسال سعي كرده پرخاشگري‌اش را كنار بگذارد و با صبر و استقامت روزها را يكي پس از ديگري پيش ببرد. چه چيزي بهتر از اين مي‌تواند باشد.



آخرش:

شمع مي‌سوزد و پروانه به دورش

من كه پروانه ندارم چه كنم؟

قبول كنيم كه در اين اوضاع،‌ زندگي‌كردن سخت و دشوار است. به خصوص براي قشر جوان كه اميد كمتري نسبت به كودكان و پيرها به آينده دارند. به استاد گفتم:«زندگي چند بخش است؟» گفت:«دو بخش: كودكي و پيري...» گفتم:«پس جواني چه شد؟» گفت:«با عشق ساخت،‌ با بي‌وفايي سوخت و با جدايي مرد!»